آوینی:
لعن الله علی قوم الظالمین و علی غاصبین ولایت امیرالمومنین و علی شجره الملعونه فی القرآن « بنی امیه» و علی ملعون بن ملعون « معاویه ابن ابوسفیان» و علی خوارج و نواصب...
ولعن الله علی قاتلیک یا فاطمه الزهرا
چه خوب گفت شهید آوینی :« نیم قرنی بیش از حجة الوداع نگذشته است و هستند هنوز ده ها تن از صحابه ای که در غدیر خم دست علی را در دست پیامبر خدا دیده اند و سخن او را شنیده، که: من کنت مولاه فهذا علی مولاه ...
اما چشمه ها کور شده اند و آینه ها راغبار گرفته است. بادهای مسموم نهال ها را شکسته اند وشکوفه ها را فروریخته اند و آتش صاعقه را در همه وسعت بیشه زار گسترده اند. آفتاب، محجوب ابرهای سیاه است وآن دود سنگینی که آسمان را از چشم زمین پوشانده ... و دشت ،جولانگاه گرگ های گرسنه ای است که رمه را بی چوپان یافته اند. عجب تمثیلی است این که علی مولود کعبه است ... یعنی باطن قبله را در امام پیداکن ! اما ظاهرگرایان از کعبه نیز تنها سنگهایش را می پرستند . تمامیت دین به امامت است ، اما امام تنها مانده و فرزندان امیه از کرسی خلافت انسان کامل تختی برای پادشاهی خود ساخته اند .نیم قرنی بیش از حجةالوداع و شهادت آخرین رسول خدا نگذشته ، آتش جاهلیت که د رزیر خاکستر ظواهر پنهان مانده بود بار دیگر زبانه کشید و جنات بهشتی لااله الا الله را در خود سوزاند. جسم بی روح جمعه و جماعت همه آن چیزی بود که از حقیقت دین برجای مانده بود ، اگرچه امام جماعت این مساجد « ولید » ، برادر مادری خلیفه سوم باشد که از جانب وی حاکم کوفه بود ؛ بامدادان مست به مسجد رود و نماز صبح راسه رکعت بخواند و سپس به مردم بگوید : « اگر می خواهید رکعتی چند نیز بر آن بیفزایم !» ... اما عدالت که باطن شریعت است و زمین و زمان بدان پابرجاست ، گوشه انزوا گرفته باشد . نه عجب اگر در شهر کوران خورشید را دشنام دهند وتاریکی را پرستش کنند ! آنگاه که دنیا پرستان کور والی حکومت اسلام شوند، کاربدینجا می رسد که در مسجد هایی که ظاهر آن را بر مذاق ظاهر گرایان آراسته اند ، درتعقیب فرایض ، علی را دشنام می دهند؛ واین رسم فریبکاران است :نام محمد را بر مأذنه ها می برند ، اما جان او را که علی است ، دشنام می دهند . تقدیر اینچنین رفته بود که شب حاکمیت ظلم و فساد با شفق عاشورا آغاز شود و سرخی این شفق ، خون فرزندان رسول خدا باشد . جاهلیت بلد میتی است که درخاک آن جز شجره زقوم ریشه نمی گیرد . اگرنبود کویر مرده دلهای جاهلی ، شجره خبیثه امویان کجا می توانست سایه جهنمی حاکمیت خویش را بر جامعه اسلام بگستراند ؟
جاهلیت ریشه در درون دارد واگر آن مشرک بت پرست که در درون آدمی است ایمان نیاورد،چه سود که بر زبان لا اله الاالله براند ؟ آنگاه جانب عدل و باطن قبله را رهامی کند و خانه کعبه را عوض از صنمی سنگی می گیرد که روزی پنج بار در برابرش خم و راست شود و سالی چند روز گرداگردش طواف کند ... آیا فرزندان ابوسفیان که به حقیقت ایمان نیاورده بودند ، همواره فرصتی می جستند که انتقام « بدر» را از تیره بنی هاشم باز ستانند ؟ اگر اینچنین باشد چه زود آن فرصت بدست آمد !آیا خلافت ،مسند خلیفة اللهی انسان کامل است در خدمت اقامه عدل و استقرار حق ، یا اریکه قدرت دنیاپرستان دغل باز است که چون میراثی از پدران به فرزندان منتقل شود ؟ چه رفته بود برامت محمد (ص)که نیم قرن بعد از رحلت او ، زنازاده دغل باز ملحدی چون یزید بن معاویه برآنان حاکم شود؟ مگر نه اینکه خدا فرموده است :ان الله لایغیر ما بقوم حیت یغیروا ما بانفسهم؟ چه بود آن تغییر انفسی که این امت را سزاوار چنین فرجامی ساخته بود ؟ ... معاویة بن ابی سفیان که این رجعت انفسی را با عقل شیطانی خویش به خوبی دریافته بود ، آنچه را که در نهان داشت آشکار کرد و یزید رابه جانشینی خویش برگزید و از آن دیار مردگان ، جولانگاه کفتارها و لاشخورهای مرده خوار ، سخنی به اعتراض برنخاست . اینجا دیگر سخن از خلیفة اللهی و حکومت عدل نیست ، سخن از شیخوخیت موروثی قبیله ای است که بعد از مرگ پدر به فرزند ارشد می رسد . از کوخ کاهگلی پیامبر اکرم(ص) تا کاخ خضرای معاویه ،از دنیا تا آخرت فاصله بود ... با این همه ، اگر پنجاه سال پس از آن بدعت نخستین در سقیفه بنی ساعده ، این بدعت تازه پدید نمی آمد ، کار هرگز بدانجا نمی رسید که خورشید تاریخ در شفق سرخ عاشورا غروب کند وخون خدا بریزد.... اما دل به تقدیر بسپار که رسم جهان این است ! ساحل را دیده ای که چگونه در آیینه آب وارونه انعکاس یافته است ؟ سر آنکه دهر بر مراد سفلگان می چرخد این است که دنیا وارونه آخرت است .
چند خطی از "فتح خون"